این بنده ی روسیاه برمی گردد...

ساخت وبلاگ
به نام خدا  اگر مجرد بودم...می‌توانستم آزادانه تا هر ساعتی از شب، تنها، در خیابان‌ها قدم بزنم. اگر مجرد بودم می‌توانستم ساعت‌ها بدون دغدغه فرانسه بخوانم، شعر بگویم، داستان بنویسم. اگر مجرد بودم می‌توانستم به سفر بروم و در سکوت، به تماشای مردمی که برای‌شان غریبه‌ام بپردازم. ... و اگر مجرد بودم، می‌دانستم که دارم دروغ می‌گویم! من هم روزی مجرد بودم...و هیچ کدام از این‌ها را به زندگی‌ام راه ندادم؛ یعنی فرصت نکردم. آن روزها تمام وجودم حسرت بود. حسرت متأهل شدن. و چقدر آدمی راکد است. و چقدر آدمی ناسپاس است... . این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 20 تير 1401 ساعت: 7:20

 در حقوق بین‌الملل اقتصادی گاه می‌گوییم «ترس از تحریم» از خود «تحریم» بدتر است؛ یعنی زمانی هست که تحریم ثانویه دیگر وجود خارجی ندارد اما باز هم شرکت‌ها از ترسِ بازگشت تحریم‌ حاضر نمی‌شوند تجارت با تو را آغاز کنند.   خوب که فکر می‌کنم می‌بینم در زندگی شخصی خودمان هم اینگونه است. ما گناه می‌کنیم چون از تحریم می‌ترسیم. منع شدن از یک کار و ترس محروم شدن از یک نفع شخصی باعث می‌شود غیبت کنیم، دروغ بگوییم، با نامحرم دوست شویم و... .   گاه، همین‌که می‌ترسیم با نگاه نکردن، زیبایی زنی را از دست بدهیم، یا با نگفتن حرفی از لذت بد و بیراه گفتن پشت سر فلانی محروم شویم، ما را به سمت این کارها می‌کشاند. در حالی که شاید آنچنان هم لذتی نداشته باشد یا چیز خاصی را از دست ندهیم یا اصلاً ضررش بیش از نفعش باشد. این ها را هم می‌دانیم اما می‌ترسیم، که مبادا اینطور نباشد.    راستش را بخواهید در مواجهه با گناه و خطا شبیه آن کسی شده‌ایم که قرار است با جنازه‌ای در یک اتاق تا خود صبح تنها بماند. اعتقاد دارد که این جسد بی جان آزاری برایش نخواهد داشت اما به اعتقادش ایمان ندارد... و این یعنی سرآغاز ترس...و ترس سرآغاز عصیان از اعتقاد است. اعتقادی که هنوز به ایمان تبدیل نشده است.   این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 20 تير 1401 ساعت: 7:20

به نام خدا   پلان 1: ... بله میشه مقاله‌ش کرد. آماد‌ه‌ش می‌کنم ان شاءالله. - آره آمادش کن. عنوانش هم اینجوری که گفتم خوبه به نظرم. - پس بی زحمت میشه عنوانی که فرمودین رو اینجا بنویسید؟ - خودکار شخصی داری؟ این خودکار اداره است.   پلان 2:  ساعت حدود 19 رو نشون می‌ده. گفتگوکنان با آقای رئیس وارد اتاقش میشم. تقریبا نیمه تاریکه. اولین کاری که می‌کنه خاموش کردن کولره. می‌شینه و به من تعارف می‌کنه. جستجوکنان می‌پرسم کلید لامپ‌تون کجاست؟ میگه: «چون وقت اداری گذشته و صحبتمون هم کاری نبود روشن نکردم».   پ.ن: خدا از این رئیس‌های بچه مسلمونِ کاربلد روزی‌تون کنه ان شاءالله.    این بنده ی روسیاه برمی گردد......
ما را در سایت این بنده ی روسیاه برمی گردد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0faryadesokout5 بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 20 تير 1401 ساعت: 7:20